جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۷ مرداد ۳۱, چهارشنبه

شعری ازفریدون مشیری


آخرين جرعه اين جام
همه مي پرسند
چيست درزمزمه مبهم آب
چيست در همهمه دلكش برگ
چيست در بازي آن ابر سپيد
روي اين آبي آرام بلند
كه ترا مي برد
اينگونه به ژرفاي خيال
چيست در خلوت خاموش كبوتر
چيست در كوشش بي حاصل  موج
چيست در خنده جام
كه تو چندين ساعت
مات و مبهوت به آن مي نگري
نه به آب
نه به برگ
مه به اين آبي آرام بلند
نه به اين خلوت خاموش كبوترها
نه به اين آتش سوزنده كه
لغزيده به جام
من به اين جمله نمي انديشم
من مناجات درختان راهنگام سحر
رقص عطر گل يخ را با باد
نفس پاك شقايق را در سينه كوه
صحبت چلچله ها را با صبح
بغض پاينده هستي را در گندم زار
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل
همه را مي شنوم
مي بينم
من به اين جمله نمي انديشم
به تو مي انديشم
اي سراپا همه خوبي
تك و تنها به تو مي انديشم
همه وقت
همه جا
من به هرحال كه باشم به تو مي انديشم
تو بدان اين را تنها تو بدان
توبيا
تو بمان بامن تنها تو بمان
جاي مهتاب به تاريكي شبها تو بتاب
من فداي تو به جاي همه گلها
تو بخند
اينك اين منكه به پاي تو درافتاده ام باز
ريسماني كن از آن موي دراز
تو بگير
تو ببند
تو بخواه
پاسخ چلچله ها راتو بگو
قصه ابرهوارا تو بخوان
توبمان بامن تنها تو بمان
در دل ساغر هستي تو بجوش
من همين يك نفس از جرعه جانم باقي است
آخرين جرعه اين جام تهي راتو بنوش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

ترانه «عشق است» حبیب قراب

# اعتراضات_سراسری     # براندازم