جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۷ مرداد ۱۴, یکشنبه

حکایت های بهلول وهارون رشید




بهلول هارون را در حمام دید
و گفت: به من یک دینار بدهکاری ، طلب خود را می خواهم.
هارون گفت: اجازه بده از حمام خارج شوم
من که این جا عریانم و چیزی ندارم بدهم
​بهلول گفت: در روز قیامت هم این چنین عریان و بی چیز خواهی بود
پس طلب دنیا را تا زنده ای بده که حمام آخرت گرم است و دستت خالی....

۱ نظر:

ترانه «عشق است» حبیب قراب

# اعتراضات_سراسری     # براندازم