جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۷ شهریور ۶, سه‌شنبه

اغتماد به نفس


مدیر مدرسه

مدیر مدرسه ای در کلکته هندوستان، این نامه را چند هفته قبل از شروع امتحانات برای والدین دانش آموزان فرستاده است:
والدین عزیز
امتحانات فرزندان شما به زودی آغاز می شود.
من می دانم شما چقدر اضطراب دارید که فرزندانتان بتوانند به خوبی از عهده امتحانات بر آیند.
اما لطفا در نظر داشته باشید که در بین این دانش آموزان یک هنرمند وجود دارد که نیازی به دانستن ریاضیات ندارد.
یک کارآفرین وجود دارد که نیازی به درک عمیق تاریخ یا ادبیات انگلیسی ندارد.
یک موزیسین وجود دارد که کسب نمرات بالا در شیمی برایش اهمیتی ندارد.
یک ورزشکار وجود دارد که آمادگی بدنی و فیزیکی برایش بیش از درس فیزیک اهمیت دارد.
اگر فرزندتان نمرات بالایی کسب کرد عالی است. در غیر این صورت، لطفا اعتماد به نفس و شخصیتش را از او نگیرید.
به آنها بگویید مشکلی نیست آن فقط یک امتحان بود و آنها برای انجام چیزهای بزرگتری در زندگی به دنیا آمده اند.
به آنها بگویید فارغ از هر نمره ای که کسب کنند شما آنها را دوست خواهید داشت و آنها را قضاوت نخواهید کرد.
لطفا این را انجام دهید تا ببینید چگونه فرزندانتان جهان را فتح خواهند کرد. یک امتحان یا نمره پایین نبایستی آرزوها، استعداد و اعتماد به نفس آنها را فدا کند.
و در پایان، لطفا فکر نکنید که دکترها و مهندسین تنها انسان های خوشحال و خوشبخت روی زمین هستند.
با احترام فراوان

۱۳۹۷ مرداد ۳۱, چهارشنبه

چهار شمع در اتاقي به آرامي مي سوختن

چهار شمع در اتاقي به آرامي مي سوختن

شمع اول: من صلح هستم. هيچكس نميتونه من رو روشن نگهداره؛ اين رو گفت و با لرزشي خاموش شد.
شمع دوم: من ايمانم. ديگه كسي كاري با من نداره؛ پس لزومي نداره بيشتر از اين بسوزم. با نسيم ملايمي خاموش شد.
 شمع سوم: من عشقم. همه منو كنار گذاشتن، ديگه كسي سراغ من نمياد حرفهاش تموم نشده بود كه اون هم خاموش  شد.
… اما شمع چهارم كه اسمش «اميد» بود؛ گفت من هرگز خاموش شدني نيستم،
اگر من خاموش بشم، ديگه هيچ شعله اي در جهان روشن نخواهد موند؛
سرما همه جا را ميگيره و شعله ور موند و مقاومت كرد
بعد از مدتي پروانه ي وارد اتاق شد.
از «اميد» پرسيد، چرا شمع‌ها خاموشند؟
اميد داستان اونها را  گفت؛ پروانه اولش خيلي غمگين شد اما ديد «اميد!» هنوز روشنه، فكري به سرش زد و به سمت شعله اميد شيرجه زد و تمام وجود خودش را به آتش كشيد، پركشيد، با شعله هايش  شمع «عشق» و شمع «ايمان» و شمع «صلح» رو روشن كرد.
پروانه سوخت و چيزي ازش باقي نموند اما در شعله هاي صلح و ايمان و عشق و اميد زنده براي هميشه و جاودان ماند

شعری ازفریدون مشیری


آخرين جرعه اين جام
همه مي پرسند
چيست درزمزمه مبهم آب
چيست در همهمه دلكش برگ
چيست در بازي آن ابر سپيد
روي اين آبي آرام بلند
كه ترا مي برد
اينگونه به ژرفاي خيال
چيست در خلوت خاموش كبوتر
چيست در كوشش بي حاصل  موج
چيست در خنده جام
كه تو چندين ساعت
مات و مبهوت به آن مي نگري
نه به آب
نه به برگ
مه به اين آبي آرام بلند
نه به اين خلوت خاموش كبوترها
نه به اين آتش سوزنده كه
لغزيده به جام
من به اين جمله نمي انديشم
من مناجات درختان راهنگام سحر
رقص عطر گل يخ را با باد
نفس پاك شقايق را در سينه كوه
صحبت چلچله ها را با صبح
بغض پاينده هستي را در گندم زار
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل
همه را مي شنوم
مي بينم
من به اين جمله نمي انديشم
به تو مي انديشم
اي سراپا همه خوبي
تك و تنها به تو مي انديشم
همه وقت
همه جا
من به هرحال كه باشم به تو مي انديشم
تو بدان اين را تنها تو بدان
توبيا
تو بمان بامن تنها تو بمان
جاي مهتاب به تاريكي شبها تو بتاب
من فداي تو به جاي همه گلها
تو بخند
اينك اين منكه به پاي تو درافتاده ام باز
ريسماني كن از آن موي دراز
تو بگير
تو ببند
تو بخواه
پاسخ چلچله ها راتو بگو
قصه ابرهوارا تو بخوان
توبمان بامن تنها تو بمان
در دل ساغر هستي تو بجوش
من همين يك نفس از جرعه جانم باقي است
آخرين جرعه اين جام تهي راتو بنوش

۱۳۹۷ مرداد ۲۶, جمعه

عظما و دلار! 😄😄😄🌹

واکنش ریال در قبال سیر صعودی دلار
واکنش ریال در قبال سیر صعودی دلار
دلار ای بی‌وفای بی‌مروّت
ز تو دلخونم و دارم شکایت
منم آنکس که مشتاق تو هستم
همان عظمای مفلوک ولایت
کنون نزدیکی سیزده‌هزاری
همین میزان تو را باشد کفایت
مرو بالا دگر ای ارز محبوب
توقف کن برای استراحت
اگر چه بنده شیدای تو هستم
تو هم با ما بکن قدری رفاقت
ز تو دارم به بِیت و اندرونی
به چندین بانکِ دارای ضمانت
ز تو بنهاده‌ام من میلیاردی
نود یا صد جاهایی امانت
تو هم رحمی به‌حال زار ما کن
نرو بالا، مشو اسباب زحمت
«ریال» مانند ما حالش نزار است
بُوَد در اوج پیسی و فلاکت
کنون این پول بی‌مقدار و پوشال
کند از اقتصاد ما حکایت
مقام اعتبار و جایگاهش
نماد این نظام با ابهت
به قصابی و بقالی و بازار
دو سه گونی از آن باشد کفایت
چنین حجمی از این پول ولایی
کند بر پیشرفت ما دلالت
بُوَد هر اسکناسَش چون زر و سیم!
شده پراعتبار و قدر و قیمت
به سیمای امام هم گشته تزیین
ولیکن با پِهِن دارد رقابت
کنون این دولت «تدبیر و امید»
به گِل مانده بدون هر درایت
نه ارز دولتی درمان درد است
نه غیردولتی راه است و فرصت
ز که نالیم در این پایان عمری
ز استکبار، یا از خشم ملت
نظام و اقتصاد ورشکسته
برون رفتش سقوط است و هلاکت

گودرز – ۹مرداد

🔆🔆بازی با روح و روان دربعدازظهر جمعه..😋😈

🔆🔆بازی با روح و روان دربعدازظهر جمعه..😋😈

✊️ سالگرد تیرباران شاعر مبارز #لورکا

✊️ سالگرد تیرباران شاعر مبارز #لورکا «من یک انقلابی ام زیرا شاعر واقعی ای نمی شناسم که انقلابی نباشد. همین طور نیست؟ اما سیاست مدار؟ هرگز هرگز نخواهم بود{…} من در صف فقرا هستم.»

۱۳۹۷ مرداد ۲۱, یکشنبه

این تبارنامه گل سرخ است

اشعاری از حافظ شیرازی

اگر آن ترک شيرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی يافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
فغان کاين لوليان شوخ شيرين کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان يغما را
ز عشق ناتمام ما جمال يار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زيبا را
من از آن حسن روزافزون که يوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زليخا را
اگر دشنام فرمايی و گر نفرين دعا گويم
جواب تلخ می‌زيبد لب لعل شکرخا را
نصيحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند
جوانان سعادتمند پند پير دانا را
حديث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشايد به حکمت اين معما را
غزل گفتی و در سفتی بيا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثريا را

۱۳۹۷ مرداد ۱۹, جمعه

ترانه ترکی «قیام» تقدیم به جوانان شورشی و بپاخاسته سراسر ایران، آ #IranRegimeChange #تظاهرات_سراسری #ایران

ترانه ترکی «قیام»

تقدیم به جوانان شورشی و بپاخاسته سراسر ایران، آنان که با قیام و خیزش برای آزادی ایران، دل سردار ملی، ستارخان را شاد کرده‌‌اند.

#IranRegimeChange
#تظاهرات_سراسری
#ایران

۱۳۹۷ مرداد ۱۷, چهارشنبه

حکایت شرلوک هلمز


شرلوک هلمز، کارآگاه معروف، و معاونش واتسون رفته بودند صحرانوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند. نیمه های شب هلمز بیدار شد و آسمان را نگریست. بعد واتسون را بیدار کرد و گفت: “نگاهی به بالا بینداز و به من بگو چه می بینی؟…
” واتسون گفت:”میلیون ها ستاره می بینم”.هلمز گفت: “چه نتیجه ای می گیری؟”. واتسون گفت: “از لحاظ روحانی نتیجه می گیرم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم. از لحاظ ستاره شناسی نتیجه می گیرم که زهره در برج مشتری ست، پس باید اوایل تابستان باشد. از لحاظ فیزیکی نتیجه می گیرم که مریخ در محاذات قطب است، پس باید ساعت حدود سه نیمه شب باشد “.
شرلوک هلمز قدری فکر کرد و گفت: “واتسون! تو احمقی بیش نیستی! نتیجه ی اول و مهمی که باید بگیری این است که چادر ما را دزدیده اند

ترانه «عشق است» حبیب قراب

# اعتراضات_سراسری     # براندازم